دیروز هم تمام شد
بالاخر چهارشنبه آخر سال هم گذشت
هیچ خبری هم نشد
مرثیه ای برای پایان سال 88
چهارشنبه نیست اما من نشسته ام بر همان اتوبوسی که چهارشنبه ما را آورد راهپیمایی 9 دی و دارم از شیشه دل شکسته اتوبوس به حوادث امسال نگاه می کنم. چه سالی بود امسال. چه بی مثال بود امثال. امسال، سال نبود یک تمثال بود از کل تاریخ. حیف که تا چند روز دیگر به امسال باید بگوییم پارسال. این روزهای آخر سال برای من شده عین روزهای آخر محرم یا مثل روزهای آخر ماه رمضان. باید به جای دعای افتتاح دعای وداع خواند. الوداع ای سال خوبی ها ای سال پر حادثه. ای سال پر حماسه. ای سال ریزش ها ای سال رویش ها. در آستانه سال جدید باید گفت؛ الوداع ای سال حدید. ای سال "وانزلنا الحدید فیه باس شدید". باورم هست دیگر سال 1388 تکرار نمی شود. 1388 عاشورایی بود که یک سال طول کشید. به روایتی 8 ماه. چه سالی بود 1388. سالی با دو راهپیمایی. چه روزی بود 9 دی. چه حماسه ای بود 22 بهمن. چه خطبه ای خواند آقا در نماز جمعه. خداحافظ سال 1388. بدرود سال اصلاح الگوی مصرف. آیا ما باز هم زنده خواهیم بود و در پیاله تاریخ، عکس رخ یار را خواهیم دید؟ امسال ما به حرف مولای مان گوش جان دادیم و صرفه جویی کردیم در مصرف. ما امسال در مصرف عنوان "خط امام" صرفه جویی کردیم و گول عکس های سران فتنه با امام را نخوردیم. خط امام یعنی بسیجیانی که در فضای سایبر از عرض اینترنت وحشی رد شدند، نه در "والفجر هشت" که در "دهه فجر هشتاد و هشت". امسال ما ثابت کردیم بسیجیان خامنه ای بسیجیان خمینی دیگر هستند و خامنه ای هم نشان داد خمینی دیگر است. امسال ما صرفه جویی کردیم و به هر کسی با بصیرت نگفتیم. امسال واژه ها درست سر جای خود مصرف شد. ما عادت کرده بودیم به ول خرجی. الکی به این و آن می گفتیم خط امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، نخست وزیر امام. نوه امام را کاری ندارم اما نتیجه امام "سید حسن" با نام خانوادگی "نصرالله" است. ما امسال ول خرجی نکردیم و از بازار قطع نامه برای ولایت جام زهر نخریدیم. ما امسال ول خرجی نکردیم و به هر مکعب مستطیلی نگفتیم استوانه. ما امسال اجازه ندادیم انقلاب باز هم از جیب بخورد و همت کردیم و برایش سرمایه بصیرت جمع کردیم. امسال به عاشورا توهین شد اما حسین نگفت؛ "الان انکسر ظهری"، چه اینکه هم "علم" بود و هم "علم دار". امسال ظاهر میدان انقلاب به همت شهرداری عوض شد اما خود انقلاب به همت ولایت مداری ملت رنگ عوض نکرد. امسال خنجر آب دیده را زنگ عوض نکرد. بگوی با منافقین به کوری دو چشم تان امسال چهره انقلاب را جنگ نرم عوض نکرد. امسال "ما همه پیرو خط رهبر" بودیم اما تیتراژ خبر تغییر کرد. امسال سران فتنه بر عکس مردم به جای آنکه از ولایت خط بگیرند به خطا افتادند و از جرج سوروس خط گرفتند. امسال شیخ از آرای باطله شکست خورد و ادعا کرد در انتخابات تقلب شده. امسال فائزه از نیاوران آمد تا در میدان انقلاب مخملین ساندویچ چیزبرگر بخورد. امسال مهدی هاشمی در رفت و عبدالمالک ریغو به چنگ عدالت افتاد. امسال سال عجیبی بود. انقلاب کاری با فرزندانش نداشت اما برخی از فرزندان ناخلف انقلاب خواستند انقلاب را دو لپی بخورند. امسال انقلاب مجبور شد گوش فرزندان تخسش را بگیرد. امسال سران فتنه ول خرجی کردند در غفلت و تا می توانستند از مغازه BBC بی بصیرتی خریدند. ما اما باز هم یوسف را خریدیم. یوسف ما اما در چاه نبود. ماه بود و در آسمان می درخشید. ما او را از خدا از روح خدا و به قیمت اشک چشم نیمه شبان خریدیم. اثبات ولایت خامنه ای در قطرات اشک قنوت نماز شب مادر شهید شیرودی است؛ "اللهم احفظ قائدنا سید علی خامنه ای". اسم شب نماز شب ماست خامنه ای. ذکر هر شب ماست خامنه ای. علی زمانه ماست خامنه ای. حسین دوران است خامنه ای. سید و سالار است خامنه ای. خار در چشم اغیار است خامنه ای. مهربان با یار است خامنه ای. دلبر و دلدار است خامنه ای. حضرت ماه است خامنه ای. نائب بقیه الله است خامنه ای. عباس نگهدار است خامنه ای. مدح خامنه ای ثنای سید علی شاد کردن دل مادرش زهراست. فرزند فاطمه است خامنه ای. سید و آقاست خامنه ای. مثل ماه زیباست خامنه ای. حافظ آرای ماست خامنه ای. فرزند شهیدی می گفت؛ بابای ماست خامنه ای. پیرزنی در جنوب شهر می گفت؛ با ماست خامنه ای. جوانی در شمال شهر می گفت؛ چه صبور است خامنه ای. دشمن می گفت؛ اعصاب ما را خرد کرده خامنه ای. پدر شهید سعید شاهدی می گفت؛ اینها باختند، برد کرده خامنه ای. برادر شهید همت می گفت؛ "سلم لمن سالمکم خامنه ای". مادر همت خواب "محمد ابراهیم" را دیده که می گوید؛ "حرب لمن حاربکم خامنه ای". هر چه دشمن بیشتر به من فحش بدهد تو را زیبا تر مدح می کنم خامنه ای. دل نوشت هایم در سال 1388 همه تقدیم تو باد خامنه ای. این را پدرم به من یاد داد خامنه ای. تو نبودی، دل تنگی غروب آدینه می کشت ما را خامنه ای. دیدی که نگذاشتیم تنها بمانی؟ مگر ما مرده باشیم که به جان جانباز تو گزندی رسد. ای سید و مولای ما! تو باید هم با امام زمان سخن بگویی و ما هم باید با تو. ما نیز اندک آبروی مان فدای راه تو باد خامنه ای. سال 1388 گذشت و ما منتظریم سال بعد را چه می نامی خامنه ای. ما از همین الان منتظریم تا در حرم "علی بن موسی الرضا" برای مان از راه پیش رو بگویی. تو یوسف مایی نه در چاه زمین که در ماه آسمان. ما نور را در شباهنگام آخرالزمان از تو می گیریم. ای مدعیان! ما "رهبر" داریم نه رهبران. یک سایه بالای سر ماست و آنهم خامنه ای است. امسال سال اصلاح الگوی مصرف است و ما به همین یوسفی که داریم بسنده می کنیم. یوسف برای ما، همه فرزندان یعقوب، اصلا کل کنعان برای شما. ما این یوسف ماه پاره را به هیچ زیبا رویی نمی فروشیم. آمریکا آمریکا! تو با ماهواره، ما با این ماه پاره بجنگ تا بجنگیم. تو با 200 کلاهک هسته ای اسراییل، ما با این ناخدای با خدا بجنگ تا بجنگیم. تو با بمب اتم، ما با ساندیس جمهوری اسلامی، بجنگ تا بجنگیم. تو با دروغ و تزویر، ما با بصیرت و تدبیر بجنگ تا بجنگیم. آمریکا آمریکا! ما یوسف خود نمی فروشیم. ما مجنون کوی لیلای ولایت خامنه ای هستیم. ما فرهادیم و ناز شیرین بی خریدار نمی ماند. نه، ما یوسف خود نمی فروشیم. ما هر چه می گذرد از این خرید خود راضی تر می شویم. یوسف ما هرچه پیر تر می شود قیمتی تر می شود. خامنه ای موهبتی است که خدا به ما داده. ما تازه داریم می فهمیم خامنه ای کیست. کلمات تازه دارند پی به معنای خامنه ای می برند. در وصف خامنه ای باید از کلمه، کمال و از جمله، جمال آفرید. "خ" و "م" و "ی" و "ن" و "ی" یعنی "خم" و "می" و "نی" یعنی "غدیر خم" و "نینوای حسین" در خمینی و خامنه ای مشترک است. اشبه الناس به خمینی در ظاهر و باطن خامنه ای است. ما هر وقت می گوییم خامنه ای، در دل خود خمینی هم دارد. عشق به خامنه ای عشق به خمینی عشق به همه خوبی هاست. خامنه ای خمینی دیگر است با یک "الف" و "ها"ی اضافه. با یک "آه" بیشتر. شب است و سکوت است و ماه است و من دارم برای شما توصیف یک "آه" می کنم. این "آه" آنقدر زیباست که ما هر وقت می گوییم "الله"، ناخواسته داریم این "آه" را می کشیم. "الله"، "رسول الله"، "ولی الله"، "ثارالله"، "بقیه الله" حتی "روح الله" همه این "آه" را دارند. این "آه" را باید داخل "گیومه" ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند گذاشت تا از شر حسودان مصون بماند. دشمن هم به این "آه" حسادت می کند هم به ما که ستاره ایم بر گرد این "ماه". امسال این ماه چه زیبا درخشید. در این سی سال عمری که از خدا گرفته ام، خامنه ای را دو سه باری دیده ام. اول بار این او بود که آمد خانه ما. ما با افتخار سه شهید تقدیم اسلام کرده ایم و خامنه ای سال اول رهبری اش با افتخار آمد خانه ما. فقط هم خانه ما نیامده. خانواده شهدا عادت کرده اند که میزبان رهبر باشند. هر رفتی یک آمد دارد. ما برای این "آه" در امتداد "روح الله" سه شهید دادیم و حضرت ماه هم آمد خانه ما و ما این "آه" را از نزدیک دیدیم. آقای من! "به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/ جمال چهره تو حجت موجه ماست". آن زنگ در که به صدا درآمد برای ما آشنا بود. همان زنگی بود که خبر شهادت پدرم را آورد. بعد از رفتن "آقا"، مادر بزرگم گفت: "چه خوش الحان است این زنگ. می ارزد که هزار بار این زنگ به صدا درآید و به آدم خبر شهادت بچه هایش را بدهند، حتی فقط به این قیمت که این زنگ یک بار دیگر به صدا درآید و به آدم خبر بدهند "آقا" آمده". کدام ملتی رهبرش را اینگونه دوست دارد؟ خامنه ای به تعداد همه مسئولینی که در این نظام سر کار آمده اند به خانواده شهدا سر زده است. "سر زده" هم سر زده است. وقت قبلی و این حرف ها هم در کار نیست. رهبر ما مقدمش روی چشم همه چشم و چراغ این ملت است. یک مسئول حتی در خود بنیاد شهید هم پیدا نمی شود که به اندازه مولای ما به خانواده شهدا سر زده باشد. خداوند این گونه تقدیر کرده است که به وقت مولای ما برکت بدهد. از همه مسئولین، آقا بیشتر کتاب خوانده. حتی بیشتر رمان خوانده. احدی پیدا نمی شود مثل مولای ما نماز را با چنین لحنی با چنین آهنگی بخواند. هیچ کس با فرزندان شهدا مهربان تر از آقا نیست. آن کسی هم که حرفی دارد حرفش را به مولای ما می زند. این اعتراف دشمن است؛ "ما باید ولایت فقیه را بزنیم. شخص ولی فقیه را. با وجود خامنه ای، همه کارهای ما آب در هاون کوبیدن است". پس بگذار چشم دشمن کور شود؛ خانه ما خانواده های شهدا بیت رهبری است و بیت رهبری خانه ما. یک بار گفتم؛ "من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است" و باید در این آخرین دل نوشت سال 1388 برای آقا سنگ تمام بگذارم. بیت رهبری خانه همه ماست. حسینیه امام خمینی تکیه ماست. ما با رهبر خود این حرف ها را نداریم. با "آقا" نداریم. راز ماندگاری جمهوری اسلامی در همین "نداری" است. بد بیاری دشمن هم از همین "نداری" است. دل ما به دل ماه راه دارد، چون دل به دل راه دارد. ولله قسم محبت ما به حضرت "آه" را "الله" در دل ما گذاشته. کجای دنیا مردم وقتی رهبرشان را می بینند بی اختیار اشک از چشمان شان جاری می شود؟ این حرف من نیست. امام هم می گفت؛ هیچ کجای دنیا مثل خامنه ای ندارد. من البته عین جمله امام یادم هست اما از قصد، "قریب به مضمون" نوشتم تا موسسه تنظیم برود و اصلش را پیدا کند. تا وقتی "وصیت نامه شهدا" هست ما هیچ نیازی به هیچ موسسه ای برای تنظیم و نشر آثار هیچ امامی نداریم. پدر شهید من هم با امام، ندار بود. شهدا با اثر خون شان آثار امام را تنظیم کردند و خامنه ای هم دارد آن را نشر می دهد. این وسط موسسه تنظیم چه کاره است و به نشر چه آثاری مشغول، من مانده ام. مگر 15 خرداد که موسسه تنظیم نبود، مردم از امام پیروی نکردند؟ مگر سوم خرداد موسسه تنظیم، خرمشهر را آزاد کرد؟ دست خدا از آستین بسیجی ها آمد بیرون یا از آستین کت کارمندان موسسه؟ حقوق موسسه تنظیم و نشر آثار را سازمان بازرسی یا هر نهادی که مسئول است، باید تقسیم کند میان آحاد ملت. این نمی شود که دفاع از امام را ملت انجام دهد ، حقوقش را یک عده دیگر بگیرند. تا به حال موسسه تنظیم چند بار از امام دفاع کرده است؟ شما حقوق دارید می گیرید برای تنظیم و نشر آثار امام یا حمله به برنامه "شاخص"؟ امام در خانه کوچک و حسینیه محقر جماران هر چه گفت، در دل ما، هم ثبت شد هم تنظیم، خامنه ای هم دارد آن را نشر می دهد. موسسه اگر می خواهد امام دیگری طراحی کند، اشتباه می کند. ما اجازه نمی دهیم از خمینی بت شکن از خمینی پیام حج از خمینی پابرهنگان از خمینی آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، فقط یک قلمبه نور درست شود. اصلا موسسه کجا بود وقتی می گفتند "مرگ بر اصل ولایت فقیه"؟ اگر امام گفته؛ "ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است"، پس حقوق همه شما شبهه ناک است. این که من گفتم "شبهه ناک"، بی ادبی من به شما نیست، بی ارادتی شماست به امام. موسسه تنظیم آثار امام وصیت نامه پدر من است. ما 300 هزار شهید ندادیم که شما امام ما را به قرائت خود تفسیر کنید. امام، امام مرفهین بی درد امام آقازاده ها نبود. اولین کسی که علیه آقازاده ها قیام کرد خود امام بود و این کار را از نوه خود "سید حسین" شروع کرد. نه، از امام بت شکن ما "پاپ" در نمی آید. ما فریاد امام را به سکوت موسسه تنظیم نمی فروشیم. ما خروش امام را به سازش شما نمی فروشیم. ما اجازه نمی دهیم امام در موسسه تنظیم و نشر آثار خودش غریب بیافتد. ما نمی گذاریم امام را از خانه اش از حسینیه جماران بیرون کنند. ما امام بیدار را به آدم های خواب نمی فروشیم. ما اهل موسسه تنظیم نیستیم، امام تنها بماند. "خمینی. دات. آی. آر" یعنی خار در چشم اغیار. "من به خام اندیشی ات ای موسسه تنظیم گرفتار شدم/ چشم بسته تو را در فتنه سال 88 دیدم و بیمار شدم". نه، نشانی خانه امام، پلاک شهرداری روی دیوار موسسه تنظیم نیست. شهرداری روزی دو بار پلاک خانه ها را عوض می کند و شن و ماسه ها را برداشت چون برف نیامد. یعنی "زمستان رفت و برف نیامد که نیامد/ آن کس که نداند که چرا برف نیامد/ در جهل مرکب ابدالدهر بماند". من می دانم چرا برف نیامد. قبلا گفته ام؛ خدمت رسانی خوب است بی مزد و منت، بی غرض و مرض. نشانی امام پس پلاک شهرداری روی دیوار هیچ موسسه ای نیست. پلاک پدر من است. پلاک اتوبوسی است که پدر مرا برد جبهه. من الان دارم از شیشه دل شکسته این اتوبوس نگاه می کنم به حوادث سال 1388 و دارم می نگرم که چگونه از لوله غفلت برخی خواص، بصیرت نشت کرد. متاسفانه در سال اصلاح الگوی مصرف عده ای از خواص، ول خرجی کردند و تا می توانستند غفلت خریدند. یا مقلب القلوب و الابصار! اینک بهار آمده است و انقلاب که چندی "سینوزیت" گرفته بود عطسه ای کرد و چرک و کثافات را آفات را از درون خود بیرون ریخت. حالا بعد از این عطسه، انقلاب اسلامی را صبر، حوصله، بصیرت و غیرت آمده است. خون انقلاب با حجامت بصیرت در سال 1388 تصفیه شد. سال 1388 سال پوست انداختن انقلاب بود. بهار انقلاب بود. سال 1388 شاخه و برگ های زائد درخت انقلاب را حرس کردیم. سه چهار پنج تا شاخه ریخت، شیخ ریخت؛ ریخت که ریخت. چشم باز کن و در بهار انقلاب شکوفه ها را روی درخت انقلاب ببین. در بهار هر خانه ای به خانه تکانی نیاز دارد حتی خانه انقلاب و ما در 9 دی 1388 انقلاب را خانه تکانی کردیم و اجناس بنجل را انداختیم دور. یک موسسه تنظیم مردود شد، چه اشکالی دارد؛ این همه وبلاگ آمده به عشق رهبر آمده. کم مانده مادر بزرگ من هم برای خودش وبلاگ بزند! باور کنید شوخی نمی کنم. خودش می گوید؛ "برای ولایت فقیه هر کاری لازم باشد انجام می دهیم. بچه های مان را دادیم با افتخار، لازم باشد وبلاگ هم می زنیم، باز هم با افتخار". آری! ای مادر شهید، ما یک خاریم درست وسط چشم هر کسی که چشم دیدن مولای مان را ندارد. ما یک استخوانیم در گلوی سران فتنه. علی یک بار "خار در چشم و استخوان در گلو" شد، آن دوره تمام شد. نوبتی هم باشد نوبت فرو رفتن خار در چشم اغیار است. یار و استخوان در گلو؟ هیهات! لب های تشنه و آب فرات؟ هیهات! سر حسین و رقیه در خرابات؟ هیهات! فروختن انقلاب به مدل آمریکایی اصلاحات؟ هیهات! عمل به دستورات جرج سوروس و به راه انداختن کودتای لاطائلات؟ هیهات! فروختن خدا به بت لات؟ هیهات! گره خوردن "آه" ماه به سینه چاه؟ هیهات! فروختن امام به این موسسات؟ هیهات! تنها گذاشتن علی در موج تبلیغات؟ هیهات! فروختن عمار به شیخ رشید الدین وطواط؟ هیهات! فروختن مدینه به کوفه و شامات؟ هیهات! آمریکا باشد برای ما لات؟ هیهات! اصول گرا خواندن شیخ دیپلمات؟ هیهات! آشتی با مردی با عبای شکلات؟ هیهات! ترسیدن از بیانیه های معتاد محتاط؟ هیهات! به شما که عرض می کنم؛ آدم شدن شیخ اصلاحات؟ این یکی را بلندتر بگو هیهات!!
***
زنده باد بسیجیان خامنه ای که اجازه ندادند سرنوشت 8 ماه دفاع مقدس شان به عاقبت 8 سال جنگ تحمیلی دچار شود. آری، ما در راه دفاع از ولایت فقیه حتی از پدران مان استوار تریم. دشمن ما صدام نیست. طرف جنگ ما کسانی هستند که صدام را روی کار آوردند. پدران ما با بت جنگیدند ولی ما به جنگ بت گر رفته ایم. ما از صدام عبور کرده ایم. حریف ما آمریکا و اسراییل است. رسالتی دیگر در پیش است که "تونل توحید" نیست. "احد" است و بعد از آن "تنگه احد". امسال که گذشت. شهرداری یک مقدار خلوص داشته باشد، سال بعد ما دعا می کنیم برف بیاید. برف، آقای قالیباف! نمی آید یک حساب دارد، می آید هم یک حساب دارد. ارتباطی هم به شن و ماسه و بیل و کلنگ مکانیکی و سایت های برف روبی ندارد. آقای قالیباف! زیرمجموعه شما این همه ویژه نامه برای عید زد و هیچ اشاره ای به فتنه نکرد. گویا از دید حضرت عالی این "صحنه آرایی ها" ان شاءالله گربه بوده است. عجب خیز بلندی برداشته اید برای ریاست جهموری دوره بعد! عبرت بگیرید از این برفی که نیامد. این برف با نیامدنش به شما تذکر داد که "الاعمال بالنیات". خدا بخواهد یکی رییس جمهور شود، می شود، نخواهد هم نمی شود. میزان بارش برف به تعداد سایت های برف روبی دیدید که بستگی نداشت. البته باز صد رحمت به شما. با هر نیتی لااقل برای مردم کار می کنید اما عده ای هستند که نه تنها کار نمی کنند بلکه فقط خدمات دولت را انکار می کنند. ما آخرش هم نفهمیدیم ایشان رئیس مجلس است، وزیر خارجه است، دبیر شورای عالی امنیت ملی است، رییس صدا و سیماست! اصلا چی کاره است؟! بد نیست برای اینکه دعوا نشود، دوره بعد دو تا رییس جمهور داشته باشیم؛ رییس جمهور نصف کشور لاریجانی باشد، رییس جمهور نصف کشور قالیباف. لطفا سهم محسن رضایی فراموش نشود. البته بد نیست به گزینه های دیگری هم فکر کنیم؛ اینکه شاید، شاید، شاید، شاید این جمعه بیاید شاید. شاید تا انتخابات دوره بعد ریاست جمهوری اتفاقات بزرگ تری افتاد. آقایان! به جای خیز گرفتن برای فتح کرسی ریاست جمهوری، تقوا پیشه کنید و خیز بگیرید برای سربازی حضرت خورشید. این مهم ترین کمک شما به این روزهای حضرت ماه است. افق دیدتان را وسیع تر کنید. شما اگر ماه را می بینید، ما "آه ماه" را می بینیم در فراق "بقیه الله
محمد رستمپور
مهندس میرحسین موسوی، یک چهره علمی، فرهنگی و سیاسی منحصر به فرد است. کسی که میتوان از زندگی 68 ساله او، یک مستند جذاب، یک رمان پر فروش یا یک نمایشگاه عکس جالب ساخت. فرازهای متفاوت، متناقض و پر فراز و نشیب حیات او از دید هنرمندان، نویسندگان، فیلمسازان مخفی مانده است. بازی روزگار و بیوفایی دوران، مشخصه اصلی این فرازها به شمار میآید. چگونه ممکن است سال 1356 عضو هیئت علمی دانشگاه ملی ایران رژیم پهلوی و مورد تأیید ساواک باشی و در عین حال در دهه هفتاد در دانشگاه تربیت مدرس «انقلاب اسلامی و ریشههای آن» تدریس کنی؟ چگونه ممکن است پای ثابت منبرهای دکتر شریعتی، ایدئولوگ مبارزه نهضت آزادی باشی و فریاد «در انزوا فیلسوف، شاعر، پارسا، عابد، میتوان ساخت؛ اما مسلمان نمیتوان ساخت» شریعتی را بیست سال، روی بوم نقاشی سکوت خفه کنی؟ چگونه ممکن است با حبیب الله پیمان و محمد توسلی نشریه دانشجویی «جنبش مسلمانان ایران» را منتشر کنی، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی حزب شهید بهشتی هم بشوی؟ چگونه ممکن است برای انقلاب یک سیلی هم نخوری و نخست وزیر امام هم لقب بگیری؟ چگونه ممکن است در سرمقالههایت مدام چوب لای چرخ دولت موقت بگذاری و پس از استعفای دولت موقت، بازرگان را در کنار شریعتی و مطهری و طالقانی از معلمین انقلاب بنامی؟ چگونه ممکن است در آغاز دهه 60 به گفته بنی صدر، جوان تندرویی باشی که رابطه ایران و آمریکا را بر باد میدهد و در پایان دهه 80 بنی صدر و آمریکا برایت سوت بکشند و کف بزنند؟ چگونه ممکن است حمایت لییرالها و منافقین از بنی صدر را نقد کنی و سالها بعد تو همان مطالبهای داشته باشی که مریم رجوی هم آن را داد میزند؟ چگونه ممکن است روزگاری سرمایهداران را زالوصفت بنامی و از همین زالوصفتها یا خرده بورژواهای طبقه متوسط جنبش مردمی خداجو بسازی؟ چگونه ممکن است روزگاری انتقادات یک روزنامه تازه پا گرفته را بر نتابی و مدام ناله کنی و غر بزنی و روزگاری دیگر حاکمیت را به منع آزادی مطبوعات متهم کنی؟ چگونه ممکن است عضو نهضت آزادی باشی و معنای اکثریت را ندانی؟ چگونه ممکن است مجلس دوم تو را به رئیس جمهور قانونی مملکت تحمیل کند و تو از عملکرد مجلس «احساس خفگی» کنی؟ چگونه ممکن است روزگاری خودت را رهبر حزب الله بدانی و روزگاری حزب اللهیها را خشن و وحشی بخوانی؟ چگونه ممکن است دارنده بیشترین استعفاءهای دولتی باشی و آن گاه از مبارزه و استراتژی سخن بگویی؟
مهندس میرحسین موسوی، یک چهره علمی، فرهنگی و سیاسی منحصر به فرد است. کسی که به دلیل سیاست، کیاست و تیزبینی فوق-العادهاش به این نظام خدمت کرد. او و دوران نخست وزیری او، سالهای درخشان و ماندگار دهه 60 را در اذهان مردم زنده میکند. این فروغ و درخشندگی و جاودانگی، نه به دلیل خدمات شایان و عملکرد موفق اوست، که سالهای سخت و فقیرانهای بر این مردم گذشت، بلکه به جهت سرپرستی امام و بهرهمندی کشور از گنج دفاع مقدس بود. سرمایه و ثروت جبهه خطاها و لغرشها، بیتقواییها و ناجوانمردیها، قانون گریزیها و قانون شکنیهای پشت جبهه را میپوشاند و اگر این چنین نبود که همگان؛ چه سیاسیون و چه مردم، برای مصلحتی عظیم به نام جنگ تحمیلی لب به سکوت نمیبستند و دندان بر سر جگر نمیگذاشتند که دولت میرحسین موسوی نمی-توانست پا بگیرد و کشور را اداره کند.
حمایت و پشتیبانی امام از این دولت نیز نباید در حمایت از نخست وزیر منحصر شود. مصلحت جنگ از سویی و اهتمام امام برای دولت سازی به مدیریت هوشمندانه و مدبرانه ایشان برای عبور از بحرانهای داخلی و خارجی و حمایت از دولت منتخب مردم انجامید. با این همه امام انتقاداتی جدی نیز به عملکرد دولت وارد میکردند که با تعمق و تأمل در آنها میتوان نسبت تفکر و اندیشه جناحهای مختلف سیاسی را با اندیشه ایشان سنجید.
مهندس میرحسین موسوی، یک چهره علمی، فرهنگی و سیاسی منحصر به فرد است. کسی که توانست با تأکید بر همان دوران درخشان نخست وزیری، در انتخابات دهم ریاست جمهوری بیش از 13 میلیون رأی را به خود اختصاص دهد. جنبش سبز شعارهای اصلاحات را با رنگ و بویی دینی و مذهبی مطرح ساخت و کاندیدایی را به صحنه آورد که بهترین نماد اصولگرایی اصلاح طلبانه به شمار میرفت. میرحسین، تداعی کننده یاد و نام دوران پرفروغ دفاع مقدس و یک احمدینژاد عاقل و کارآمد و به بیان بهتر، یک احمدینژاد لیبرال به حساب میآمد. کسی که هم شعار آزادی میداد و هم به حال مستضعفان دل میسوزاند. هم با مراجع و خانواده شهدا دیدار میکرد و هم تلاش داشت حیات سیاسی نهضت آزادی را تجدید کند. از انقلاب سخن میگفت، در مساجد برای مؤمنین و متدینین و در سالن همایشهای برج میلاد برای دختران و پسرانی که سرود جمهوری اسلامی را هو کردند. در مجموع، میتوانست یک رئیس جمهور بی-دردسر باشد، رئیس جمهور همه؛ از بسیجیان تا لیبرالها و ملیگراها.
میرحسین آمد و بت «نخست وزیر امام» شکست. دوران نخست وزیری او زیر ذرهبین رفت و آشکار شد او نمیتواند مرد دوران صلح باشد. او فقط مرد دورانی بود که مردها سکوت کردند. او فقط مرد دورانی بود که همه درگیر جنگ بودند.
اما او میتوانست مانند همه آن بیست سال، سکوت کند، حداقل برای 4 سال. همچنان که بیست سال در چهره همه؛ انقلابی و لیبرال، محبوب مانده بود، محبوب بماند، حداقل برای 4 سال. و در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که احمدینژادی نیست و اختلاف اصولگرایان هست، همان رأی، بلکه بیشتر را تکرار کند و یک رئیس جمهور بیدردسر شود.
اما میرحسین موسوی راه پر دردسر را انتخاب کرد؛ شایعه تقلب، درخواست ابطال انتخابات، زیر سؤال بردن سلامت انتخابات، متهم کردن نظام، دعوت مردم به تظاهرات غیرقانونی، دامن زدن به آشوب و اغتشاش، ناامن کردن شهر تهران، فراهم کردن بستر فعالیت منافقین، اراذل و دشمنان، تبری نجستن از معارضان نظام، محکوم نکردن توهین به امام، محکوم نکردن جنایت عاشورا و مهمتر از همه، پافشاری بر موضع دشمنی در حالی که رویکرد نظام جذب حداکثری، دفع حداقلی بود.
میرحسین موسوی، میتوانست رئیس جمهور یازدهم جمهوری اسلامی ایران باشد.
اما میرحسین موسوی خودکشی کرد! این پیام همه بیانیههای اوست. حتی اگر تا سال 92 بیانیه دهد!