سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سبز آباد

موسوی خودکشی کرد

مطلب زیر نیز برداشته شده از سایت رجانیوز است
دوستان سبز لطفا پاسخ دهید

موسوی خودکشی کرد!

محمد رستم‌پور

مهندس میرحسین موسوی، یک چهره علمی، فرهنگی و سیاسی منحصر به فرد است. کسی که می‌توان از زندگی 68 ساله او، یک مستند جذاب، یک رمان پر فروش یا یک نمایشگاه عکس جالب ساخت. فرازهای متفاوت، متناقض و پر فراز و نشیب حیات او از دید هنرمندان، نویسندگان، فیلمسازان مخفی مانده است. بازی روزگار و بی‌وفایی دوران، مشخصه اصلی این فرازها به شمار می‌آید. چگونه ممکن است سال 1356 عضو هیئت علمی دانشگاه ملی ایران رژیم پهلوی و مورد تأیید ساواک باشی و در عین حال در دهه هفتاد در دانشگاه تربیت مدرس «انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن» تدریس کنی؟ چگونه ممکن است پای ثابت منبرهای دکتر شریعتی، ایدئولوگ مبارزه نهضت آزادی باشی و فریاد «در انزوا فیلسوف، شاعر، پارسا، عابد، می‌توان ساخت؛ اما مسلمان نمی‌توان ساخت» شریعتی را بیست سال، روی بوم نقاشی سکوت خفه کنی؟ چگونه ممکن است با حبیب الله پیمان و محمد توسلی نشریه دانشجویی «جنبش مسلمانان ایران» را منتشر کنی، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی حزب شهید بهشتی هم بشوی؟ چگونه ممکن است برای انقلاب یک سیلی هم نخوری و نخست وزیر امام هم لقب بگیری؟ چگونه ممکن است در سرمقاله‌هایت مدام چوب لای چرخ دولت موقت بگذاری و پس از استعفای دولت موقت، بازرگان را در کنار شریعتی و مطهری و طالقانی از معلمین انقلاب بنامی؟ چگونه ممکن است در آغاز دهه 60 به گفته بنی صدر، جوان تندرویی باشی که رابطه ایران و آمریکا را بر باد می‌دهد و در پایان دهه 80 بنی صدر و آمریکا برایت سوت بکشند و کف بزنند؟ چگونه ممکن است حمایت لییرال‌ها و منافقین از بنی صدر را نقد کنی و سال‌ها بعد تو همان مطالبه‌ای داشته باشی که مریم رجوی هم آن را داد می‌زند؟ چگونه ممکن است روزگاری سرمایه‌داران را زالوصفت بنامی و از همین زالوصفت‌ها یا خرده بورژواهای طبقه متوسط جنبش مردمی خداجو بسازی؟ چگونه ممکن است روزگاری انتقادات یک روزنامه تازه پا گرفته را بر نتابی و مدام ناله کنی و غر بزنی و روزگاری دیگر حاکمیت را به منع آزادی مطبوعات متهم کنی؟ چگونه ممکن است عضو نهضت آزادی باشی و معنای اکثریت را ندانی؟ چگونه ممکن است مجلس دوم تو را به رئیس جمهور قانونی مملکت تحمیل کند و تو از عملکرد مجلس «احساس خفگی» کنی؟ چگونه ممکن است روزگاری خودت را رهبر حزب الله بدانی و روزگاری حزب اللهی‌ها را خشن و وحشی بخوانی؟ چگونه ممکن است دارنده بیشترین استعفاءهای دولتی باشی و آن گاه از مبارزه و استراتژی سخن بگویی؟

مهندس میرحسین موسوی، یک چهره علمی، فرهنگی و سیاسی منحصر به فرد است. کسی که به دلیل سیاست، کیاست و تیزبینی‌ فوق-العاده‌اش به این نظام خدمت کرد. او و دوران نخست وزیری او، سال‌های درخشان و ماندگار دهه 60 را در اذهان مردم زنده می‌کند. این فروغ و درخشندگی و جاودانگی، نه به دلیل خدمات شایان و عملکرد موفق اوست، که سال‌های سخت و فقیرانه‌ای بر این مردم گذشت، بلکه به جهت سرپرستی امام و بهره‌مندی کشور از گنج دفاع مقدس بود. سرمایه و ثروت جبهه خطاها و لغرش‌ها، بی‌تقوایی‌ها و ناجوانمردی‌ها، قانون گریزی‌ها و قانون شکنی‌های پشت جبهه را می‌پوشاند و اگر این چنین نبود که همگان؛ چه سیاسیون و چه مردم، برای مصلحتی عظیم‌ به نام جنگ تحمیلی لب به سکوت نمی‌بستند و دندان بر سر جگر نمی‌گذاشتند که دولت میرحسین موسوی نمی-توانست پا بگیرد و کشور را اداره کند.

حمایت و پشتیبانی امام از این دولت نیز نباید در حمایت از نخست وزیر منحصر شود. مصلحت جنگ از سویی و اهتمام امام برای دولت سازی به مدیریت هوشمندانه و مدبرانه ایشان برای عبور از بحران‌های داخلی و خارجی و حمایت از دولت منتخب مردم انجامید. با این همه امام انتقاداتی جدی نیز به عملکرد دولت وارد می‌کردند که با تعمق و تأمل در آنها می‌توان نسبت تفکر و اندیشه جناح‌های مختلف سیاسی را با اندیشه ایشان سنجید.

مهندس میرحسین موسوی، یک چهره علمی، فرهنگی و سیاسی منحصر به فرد است. کسی که توانست با تأکید بر همان دوران درخشان نخست وزیری، در انتخابات دهم ریاست جمهوری بیش از 13 میلیون رأی را به خود اختصاص دهد. جنبش سبز شعارهای اصلاحات را با رنگ و بویی دینی و مذهبی مطرح ساخت و کاندیدایی را به صحنه آورد که بهترین نماد اصولگرایی اصلاح طلبانه به شمار می‌رفت. میرحسین، تداعی کننده یاد و نام دوران پرفروغ دفاع مقدس و یک احمدی‌نژاد عاقل و کارآمد و به بیان بهتر، یک احمدی‌نژاد لیبرال به حساب می‌آمد. کسی که هم شعار آزادی می‌داد و هم به حال مستضعفان دل می‌سوزاند. هم با مراجع و خانواده شهدا دیدار می‌کرد و هم تلاش داشت حیات سیاسی نهضت آزادی را تجدید کند. از انقلاب سخن می‌گفت، در مساجد برای مؤمنین و متدینین و در سالن همایش‌های برج میلاد برای دختران و پسرانی که سرود جمهوری اسلامی را هو کردند. در مجموع، می‌توانست یک رئیس جمهور بی-دردسر باشد، رئیس جمهور همه؛ از بسیجیان تا لیبرال‌ها و ملی‌گراها.

میرحسین آمد و بت «نخست وزیر امام» شکست. دوران نخست وزیری او زیر ذره‌بین رفت و آشکار شد او نمی‌تواند مرد دوران صلح باشد. او فقط مرد دورانی بود که مردها سکوت کردند. او فقط مرد دورانی بود که همه درگیر جنگ بودند.

اما او می‌توانست مانند همه آن بیست سال، سکوت کند، حداقل برای 4 سال. همچنان که بیست سال در چهره همه؛ انقلابی و لیبرال، محبوب مانده بود، محبوب بماند، حداقل برای 4 سال. و در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که احمدی‌نژادی نیست و اختلاف اصولگرایان هست، همان رأی، بلکه بیشتر را تکرار کند و یک رئیس جمهور بی‌دردسر شود.

اما میرحسین موسوی راه پر دردسر را انتخاب کرد؛ شایعه تقلب، درخواست ابطال انتخابات، زیر سؤال بردن سلامت انتخابات، متهم کردن نظام، دعوت مردم به تظاهرات غیرقانونی، دامن زدن به آشوب و اغتشاش، ناامن کردن شهر تهران، فراهم کردن بستر فعالیت منافقین، اراذل و دشمنان، تبری نجستن از معارضان نظام، محکوم نکردن توهین به امام، محکوم نکردن جنایت عاشورا و مهم‌تر از همه، پافشاری بر موضع دشمنی در حالی که رویکرد نظام جذب حداکثری، دفع حداقلی بود.

میرحسین موسوی، می‌توانست رئیس جمهور یازدهم جمهوری اسلامی ایران باشد.

اما میرحسین موسوی خودکشی کرد! این پیام همه بیانیه‌های اوست. حتی اگر تا سال 92 بیانیه دهد!


+ نوشته شده در سه شنبه 88/12/25ساعت 9:40 صبح توسط نظرات ( ) |